1253- 1181 ش/ 1291- 1217 ق/ 1874- 1802 م
انديشه سياسي ابن ابي الضَّيَّاف
مقدمه
ابن ابي الضياف به عنوان انديشمندي سياسي و جامعهشناسي واقعگرا، ضمن تأکيد بر فلسفه وجودي حکومت در زندگي اجتماعي، ضرورت آن را در برآورده ساختن نيازها و خواستههاي اوليه و اساسي جامعه اجتنابناپذير ميداند. به باور وي اصل وجودي حکومت امري انکارناپذير است، اما ميتوان به اشکال مختلف حکومت کرد. وي با طرح کردن سه شکل حکومتي يعني حکومت مطلقه، حکومت جمهوري و حکومت مقيد به قانون ديني يا عقلانيت سياسي به نقد و بررسي هريک از اين حکومتها از جنبه نظري و تاريخي ميپردازد. از نظر ابي الضياف در حکومت مطلقه رأي و نظر حاکم مبناي مصلحت عمومي است. وي پس از برشمردن ويژگيهاي منفي اين نوع حکومت به بررسي اين حکومتها در مناطق مختلف از جمله در سرزمين پارسها و در مغرب عربي ميپردازد و ميزان پايداري و عمر اين حکومتها را در اين مناطق مورد ارزيابي قرار ميدهد. در مورد نوع دوم حکومت (جمهوري) معتقد است از آنجا که مردم در تصميمات مشارکت دارند، اداره امور سياسي کشور به عهده خود مردم است. اين نوع حکومت براي مصالح عمومي مناسب و سودمند است، اما براي امت اسلامي که احکام شرعي با محوريت وجود خليفه تحقق مييابد، مناسب نيست. از اين رو، ابن ابي الضياف با طرح شکل سومي از حکومتها به نام حکومت مقيد با قانون ديني يا عقلانيت سياسي حکومتهاي اسلامي برآمده از احکام شريعت است؛ بنابراين اين روش ميتواند نزديکترين راه به مصالح عمومي مردم و اجتناب از فساد به شمار آيد.شرح حال
1. زندگي
ابوالعباس احمد بن حاج ابي الضياف بن عمر بن احمد بن نصر بن محمد معروف به ابن ابي الضياف در 1217 ق/ 1802-1803 م در شهرک باب سويفه يکي از شهرکهاي تونسزاده شد. (2) نسب او به قبيله اولاد عون و خانوادهاش در منطقه سليانه از وجاهت زيادي برخوردار بود چرا که اصلشان به سيدي احمد باهي يکي از اولياي صالح آن منطقه باز ميگردد. (3) پدرش که مردمي متمول و تاجرپيشه بود، نخستين فردي از اعضاي خانوادهاش بود که به تونس آمد و در آنجا سکونت کردو سپس دبير مملوک عثمان حاکم قفصه و بعد يوسف صاحب الطابع وزير حمودة پاشا حسيني فرمانرواي تونس (حک 1782- 1814 م/ 1196 ق) شد و در دربار تونس جايگاهي يافت و از آن به سود خود و خانوادهاش بهره جست. (4)احمد بن ابي الضياف که پدرش در آموزش و تربيت وي بسيار کوشا و علاقمند بود. (5) ابتدا در زاويهي ابن ملوکه و در مکتب خانهي شيخ محمد بن صالح بن ملوکه و سيدي ابن عروس دروس ابتدايي و حفظ قرآن فرا گرفت و سپس ساير علوم را در محضر برجستهترين دانشمندان و مشايخ وقت تونس امثال اسماعيل تميمي، ابراهيم رياحي، عبدالرحمن الکامل، محمد بيرم سوم، محمد بن خوجة، احمد أبّي، محمد مناعي، و ديگران در جامع زيتونه و جامع صاحب الطابع فراگرفت. (6) او از نوجواني به ادبيات و شعر تمايل داشت و با برخي از همکلاسيهايش در اوقات فراغت به مطالعهي کتابهاي ادبي ميپرداخت. (7) در شوال 1237 ق / ژوئن 1822 م براي نخستين بار به عنوان کارمند در دستگاه قضايي تونس وارد شد و پنج سال بعد با وجود مخالفت پدرش در شوال 1242 ق /اوريل 1827 م از سوي حسين بن محمود باي تونس (حک 1239 - 1251 ق / 1824-1835 م) به دربار وارد شد و به عنوان منشي بيت المال (خزانه) که زير نظر شاکير صاحب الطابع بود، تعيين گرديد. (8)
ابن ابي الضياف در اثر هوش سرشار، حاضر جوابي، ذکاوت، قدرت نويسندگي به سرعت در شغلش پيشرفت کرد و محل اطمينان دربار و براي تونس قرار گرفت و از اين رو او در 1246 ق/ 1830 م مأموريت يافت به استانبول رود و مواضع حکومت تونس در رابطه با حملهي فرانسه به الجزاير را شرح دهد و از دولتش رفع اتهام کند. اين اديب سياستمدار جوان مأموريتش را با موفقيت انجام داد و پس از پنج ماه اقامت در استانبول در 1247 ق/1831 م پيروزمندانه به تونس بازگشت. (9)
او همچنان شغلش را در دوران کوتاه فرمانروايي مصطفي بن محمود باي تونس (حک 1251 - 1253 ق/ 1835-1837 م) نگه داشت ولي جايگاه و منزلتش در دوران حکومت احمد باي بن مصطفي (حک 1253- 1271 ق/ 1837-1855 م) بالا رفت به نحوي که احمد باي مشهور به مشير اول وي را منشي مخصوص خود کرد و نگارش نامههاي مهم خود را به وي سپرد، که اين امر به ابن ابي ضياف اجازه داد تا در جلسات مهم دولت و دربار شرکت کند و مورد مشورت قرار گيرد. (10)
در 1258 ق/ 1842 م احمد بن ابي ضياف براي دومين بار جهت انجام مأموريتي راهي استانبول شد. او در اين ماموريت با شيخ الاسلام احمد عارف (عالي مقامترين روحاني در دولت عثماني) ملاقات کرد تا در انجام ماموريتش به وي کمک کند. (11)
در 16 ذيقعده 1262 ق/ 6 نوامبر 1846 م همراه با مشير اول احمد پاشا باي فرمانرواي تونس به فرانسه رفت که بعدها در تاريخ مشهورش الاتحاف اين سفر را به دقت و با شرح جزئيات بيان کرد. (12) در دوران حکومت محمدباي (حک 1271- 1276 ق/1855-1858م) ابن ابي ضياف همچنان پست خود را به عنوان منشي مخصوص و مشاور دربار حفظ کرد. (13) او همراه با جمعي از بزرگان و انديشمندان عصرش، در بررسي و شرح قانون اساسي موسوم به «عهد الامان» که در 20 محرم 1274 ق / 9 سپتامبر 1857 م صادر شده بود، شرکت کرد. (14) در دربار اين فرمانروا، جايگاه ابن ابي ضياف تا حدودي کم رنگ شد و جمعي از علما و قاضيان و درباريان که دشمني ديرينه با وي داشتند، شروع به توطئه بر ضد وي کردند. (15)
در سالهاي نخستين حکومت محمد صادقي باي (مک 1276-1297 ق/ 1859- 1880 م) از صادر شدن قانون برگرفته از «عهد الامان» خوشحال شد. او در 1277 ق/1860 م به فرمان باي تونس به عضويت شوراي بزرگ بازنگري در قانون اساسي درآمد، و نيز در 15 ذيحجه 1277 ق/ 2 ژوئن 1861 م به درجه اميرالامرايي ارتقا يافت و به رياست کميسيون حل اختلافات ميان تونسيها و بيگانگان تعيين گرديد. (16)
در پي قيام 1280 ق/1864 م و سرکوبي مردم و لغو عمل کردن به قانون و عهد الامان ابن ابي الضياف از باي انتقاد کرد و نفوذش تا حدودي کاسته شد و آنگاه کنسل فرانسه دور بوفال از فرمانرواي تونس خواست ابن ابي الضياف را از سمتش برکنار کند. (17)
ظاهراً او از اواخر 1281 ق/ 1865 م همانند ديگر مخالفان حکومت، از قدرت کنار گذاشته شد و توطئههاي بر ضد وي چيده شد، تا نفوذش را از دست داد به نحوي که ديگر از سال ??? ق / ???? م هيچ گونه فعاليتي از او ديده نشد. (18)
ابن ابي الضياف به برکت دوستش خير الدين تونسي که رياست کميسيون امور مالي دولت را در 1286 ق/ 1869 م بر عهده گرفت به امور دولتي بازگشت و از انزوا درآمد و متصدي چند پست دولتي شد تا اينکه در 1288 ق/ 1872 م به علت کهولت سن و ناتواني از کارهاي درباري استعفا داد و حقوقش به کمک خيرالديني تونسي همچنان به او داده شد و کتابهايش نيز خريداري گرديد. (19) سرانجام ابن ابي الضياف در سن 74 سالگي در 17 شعبان 1291 ق/29 اکتبر 1874 در تونس وفات يافت. (20)
2. آثار
اثر مشهور ابن ابي الضياف، اتّحاف اهل الزمان باخبار ملوک تونس و عهد الامان است. (21) اين اثر درباره تاريخ شمال آفريقا، به خصوص تونس از فتح اعراب تا عهد مؤلف است که به يک مقدمه در دو عقد، هشت باب و يک خاتمه تقسيم ميشود و در آن به مقولهي حکومت و انواع آن در جهان، شرح پادشاهان آفريقا در دورهي صحابه و تابعين و اتباع آن و همچنين دولتهاي حموده پاشا تا مشير صادقي باي و شرح حال برخي از بزرگان پرداخته شده است. (22)1. إتحاف أهالي الزمان [که قبلاً ذکر شده] که در 8 جلد و در فاصله 1963- 1966 براي نخستين بار در تونس چاپ شد.
2. مجموعهي اشعار. (23)
3. متون نثري مختلف که شامل نامهها و خطبهها و امثال آن. (24)
4. نامههاي ابن ابي الضيافت. (25)
5. رسالهاي در مورد زن به نام رساله فى المرأة که در آن ابن ابي الضياف به 23 پرسش در مورد زنان که از سوي برخي اعيان فرانسوي مطرح کرده بودند، پاسخ داده است. (26)
انديشهي سياسي
ضرورت حکومت و شرايط حاکم
به باور ابن ابي الضياف، بشر موجودي اجتماعي است و در زندگي اجتماعي به تکامل ميرسد. انسان از اين طريق است که ميتواند نيازهاي اساسي خود را برآورده سازد و اين از حکمت الهي سرچشمه ميگيرد. اگر انسان به صورت انفرادي زندگي کند هرگز قادر نخواهد بود که به تنهايي نيازهاي اوليه خود را بر آورده سازد و براي تأمين اين نيازها بايد از افراد ديگري نيز استمداد بطلبد. بنابراين ضروري است که انسان در مراحل مختلف زندگي از ديگران نيز بهرهمند شود. پس بديهي است که انسان موجودي مدني بالطبع بوده و تنها در اجتماع ميتواند به زندگي خود استمرار بخشد. (27) به اعتقاد ابن ابي الضياف، اگر حکومت و اجتماع گسسته شود، انسآنها در برآوردن نيازهاي ضروري و خواستههاي اجتنابناپذير خود به واسطه داشتن نيروي غضب، مانع از کاميابي اشخاص ديگر ميشوند. بنابراين منازعه، قتل و خونريزي صورت ميگيرد و فساد سراسر زمين را در برميگيرد. اراده خداوند نيز بر آن تعلق گرفته که در روي زمين شخصي عادل حکومت کند که با برخورداري از قدرت فائقه، ظالم را مجازات و مظلوم را به حق خود برساند. جلوگيري از گسترش ظلم و ستم، تنها با حاکمي مقتدر همراه با دين و عقلانيت امکانپذير ميباشد. اغلب مردم نيز از يک حاکم عادل پيروي ميکنند. برخي از انديشمندان بر اين باورند که عقل، لزوم حکومت را اثبات ميکند و اجماعي که صورت ميگيرد به حکم عقل است. خداوند هم اين امر را براي بشر ميسر کرده است؛ چون رها کردن بشر به حال خود در حالت آشوب و هرج و مرج، اهمال بزرگي است که در ذات خداوند راه نمييابد. برخي ديگر از انديشمندان مانند ابوبکر عبدالرحمان بن کيسان از سران معتزله و همچنين بعضي از خوارج نيز معتقدند که نه عقل و نه شرع لزوم حکومت را اثبات نميکند. آنها بر اين باورند که مهمترين مسئله اجراي احکام شرع است. اگر مردم از احکام خداوند پيروي کنند و عدالت را بگسترانند ديگر نيازي به حاکم ندارند و متعاقباً نيازي به انتصاب چنين شخصي نيست. (28) اما حکومت در انديشه ابن ابي الضياف امري اجتنابناپذير و ضروري است و فرمانبرداري از آن براي همگان و به ويژه مسلمانان واجب و الزامي است و سرپيچي از آن گناه محسوب ميشود. انتخاب حاکم هم به عهده اهل حل و عقد ميباشد. و يکي از دلايل وجوب آن اجماع صحابه است. از نظر ابن ابي الضياف مهمترين شرايط حاکم، دارا بودن علم، عدالت و کارداني است که در بيشتر کتابهاي مذهبي و فقهي بر اين شرايط تاکيد شده است. به اعتقاد وي، شخص حاکم، خلافت خود را از منبع شريعت ميگيرد و خلافت بر مبناي شريعت و با در نظر گرفتن مصالح دنيوي در پيوند با مسايل اخروي است و هدف از زندگي دنيوي به نوعي اجراي دستورات ديني به منظور سعادت اخروي به شمار ميآيد. (29) به طور کلي حکومت در انديشه ابن ابي الضياف به سه دسته تقسيم ميشود: حکومت مطلقه، حکومت جمهوري و حکومت مقيد به قانون ديني و يا عقلانيت سياسي.حکومت مطلقه
اين نوع حکومت، مردم را بنا به مصلحت حاکم، به سوي هدف مشخصي هدايت ميکند. حاکم در اين نوع از حکومت، فردي غيرمعصوم است که از خطا و کاستيهاي بشري مبرا نيست. به باور ابن ابي اضاف، حاکمان متأخر در اين نوع از حکومتها با پيروي از اميال نفساني خود مستبدانه به حکمراني پرداختهاند و در بسياري از موارد از دايره عقلانيت خارج شدهاند. نمونه بارز اين حکام منصور العبيدي و همفکران او ميباشند. (31) ويژگيهاي اين نوع حکومت در پي ميآيند.1. انقياد و سرسپردگي: در اين نوع حکومت، رعيت مانند بهايم تسليم و انقيادپذير هستند، حتي اگر اين امر به زيان آنها و از دست دادن رفاه آنان منجر شود. آنها از ظلم و ستم حاکم واهمه دارند و حاکم خشونت را ابزار سيطره و غلبه بر مردم قرار داده است. هنگامي که انقياد و تسليم در روح و جان رعيت رسوخ کرد، ديگر توان و جرأت مخالفت با حاکم را ندارد و سرپيچي از حاکم حتي به ذهن آنان خطور نميکند و زير سلطه حاکمي به سر ميبرند که پدران آنها را نيز مقهور خود ساخته و در طي ساليان دراز عزت نفس آنها را از بين برده است. (32)
2. استفاده ابزاري از دين: طرفداران اين نوع جکومت از دين استفاده ابزاري مينمايند و به اين ايه از قرآن تمسک ميجويند که خداوند متعال فرموده است: «اي کساني که ايمان آورديد، از خدا اطاعت کنيد و همچنين رسول خدا و اولي الامر خود را». (33) آنها همچنين اين حديث از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) راهم موردتوجه قرار ميدهند:
«اميراني بر شما حکومت خواهند کرد که بر شما ستم روا خواهند داشت و خداوند بيشتر از همه از کار آنان آگاه است، اگر به نيکي عمل کردند، براي آنها پاداشي وجود خواهد داشت و شکر بر شما لازم است، و اگر به بدي عمل کردند، بار سنگين گناه بر دوش آنهاست و بر شما صبر واجب است، و اگر به کفر و معصيت دستور دادند، پيروي مخلوق در معصيت خداوند جايز نيست». (34)
ابن ابي الضياف در رد اطاعت مطلق از حاکم و اولي الامر به سخنان شخصيتها و انديشمندان معروفي مانند الطرطوشي، القاخصي عناصري، ابن المناص تخم و غيره استشهاد ميکند. وي سپس آراي طيف ديگري از انديشمنداني که به سرپيچي از حاکم ظالم معتقدند مانند علامه الفاسي، ابن يونس، الشيخ حلولو، الحافظ ابن حجر استناد ميکند. (35)
3. عدالت ستيزي: ابن ابي الضياف سپس اظهار ميدارد که بسياري از انديشمندان اعتقاد دارند بيعت با حکام هنگامي گسسته ميشود که وي از عدالت دور شود. اگر حاکم از امر مهمي که براي آن منصوب گشته (عدالتگستري) فاصله بگيرد، ميتوان از فرمان او سرپيچي نمود. وي در اين مورد به سخنان شيخ ابومحمد حسن الشريف استناد ميکند. به باور وي بهترين دليل براي سرپيچي از فرمان حاکم ظالم، همان نداي پروردگار به حضرت ابراهيم است: «من تو را براي مردم امام قرار دادم. [ابراهيم] گفت: از فرزندانم هم هستند؟ [خداوند] فرمود: عهد من به ظالمين نميرسد». (36)
4. تزوير در امر به معروف و نهي از منکر: بعضي از حکام جابر و ستمگر، در مقابل موعظه، نصيحت و شکايت از خود نرمي نشان ميدهند و شاکيان و واعظان را مجازات نميکنند حتي بعضي از آنها، مرکزي نيز براي امر به معروف و نهي از منکر در نظر گرفته اند که به صاحب اين منصب «صاحب الحسبه» گفته ميشود. حکام مطلق از ترس ترک اين واجب کفايي و اعتراض مردم به امر مبادرت ميورزند که نمونه بارز آن در سالهاي نخستين حکومت عباسيان مشهود است. به طور کلي در ديدگاه ابي الضياف، دين با حکومت مطلقه ناسازگار است، زيرا سبب هوي و هوس در امور مسلمين و دخل و تصرف در دين ميشود. اديان آسماني نيز به منظور دور کردن بشر از هوي و هوس نازل شده اند. (37)
5. فساد و دخل و تصرف در اموال و انفاس: فساد بيش از حد حکام مطلق سبب بروز ناآراميها و افزايش انقلابيون ميشود. عصيان و سرکشي در وجود اين اشخاص نهفته است و آنها مترصد فرصتطلبي هستند. مردم نيز تا حدي ميتوانند تحمل ضرر را بنمايند و جان و مال آنها در دست شخصي است که خودسرانه در ان دخل و تصرف مينمايد. و مردم نيز نميتوانند منفعلانه از آن بگذرند. رعيت در اين حکومت مانند بهايم در انقياد مالک است. زماني که مالک او از وي بيگاري کمتري ميکشد، خشنود ميشود و زماني که مالک با خشونت با او رفتار ميکند، از او ناراضي ميشود. (38)
6. استبداد رأي حاکمان: يکي ديگر از ويژگيهاي حکومت مطلقه، استبداد رأي حاکمان و استفاده نکردن آنها از مشاوران و وزيران آگاه ميباشد. در اين نوع حکومتها، پادشاهان ميتوانند با مشاوره از وزيران، رعيت را از تصميمات خود بهرهمند سازند و اما وزرا در حکومتهاي مطلقه، مجري بياختيار دستورات حاکم هستند و هيچ قدرتي براي مخالفت با خواستههاي اين حکام ندارند. حاکم به آنها به صورت غلام حلقه به گوش خود مينگرد که حامي تخت و تاج او هستند.
وزرا هم ترجيح ميدهند که مجري اميال نفساني حاکم و ارکان سيطره او باشند و در صورتي که موعظهاي مخالف طبع حاکم باشد از طرح آن امتناع ميورزند. حتي فاضلترين آنها با هوي و هوس و خواستههاي ناحق حاکم همراه ميشوند و با صراحت سخنان خود را به حاکم القا نميکنند. گفته ميشود يکي از وزراي عباسيان به پادشاه گفت: «اي اميرالمؤمنين، اگر تو را پند دهم از تو ميترسم و اگر سکوت کنم بر تو ميترسم، بنابراين «ترس بر تو» را بر «ترس از تو» ترجيح ميدهم چون براي من از جانم عزيزتري». (39)
7. ظلم و ستم و اختلال در عمران و آبادي: ظلم و ستم و تجاوز به حقوق مردم از سوي حاکم در حکومتهاي مطلقه سبب کسادي کسب و کار مردم و اختلال در امور عمراني و اقتصادي ميشود. مصر نمونهاي بارز در اين زمينه به شمار ميآيد. اين کشور از عمران بالايي برخوردار بود اما ظلم و ستم حاکمان آن سبب اختلال تدريجي آن گرديد. به طور کلي به وجود آمدن نقص در عمران از طريق ظلم و ستم امري اجتنابناپذير در اين حکومتها است که ضرر آن نيز در نهايت متوجه دولت خواهد شد.
به اعتقاد ابي الضياف ظلم و ستم صرفاً گرفتن مال يا ملک از مالک آن با توسل به قوه قهريه نيست بلکه ظلم معنايي گستردهتر از اين دارد. هر کس ملک شخص ديگري را تصرف کند و يا کار او را مورد غضب قرار دهد و يا حقي را تغيير دهد و يا حقي را اعمال کند که مخالف شريعت باشد، به او ستم کرده است. (40) از اين رو مردم ميتوانند بر ضد ظلم به پا خيزند و در مقابل به خطر افتادن ضروريات پنجگانه يعني حفظ دين، نفس، عقلي، نسل و مال بايستند و از خود دفاع کنند. بنابراين ظلم و ستم با ايجاد اختلال در عمران سبب انقطاع در نسل ميشود. از اين رو مبارزه با ان واجب است و در قراني و سنت هم به اين امر اشاره شده است. شديدترين و بزرگترين ستمها در افساد عمران و زير سلطه قراردادن رعايا و مشاغل آنها بدون هيچ حقي است؛ زيرا کسب و کار و ارتزاق مهمترين مسئله در عمران است. اگر مردم مشاهده کنند که منفعت کار و کسب آنها به کس ديگري ميرسد و آنها چندان نفعي از آن دريافت نميکنند، با اهتمام و جديت در کسب و کار خود مشغول نميشوند و اين امر سبب ميشود که کار اقتصادي آنها از رونق بيفتد. در اين حالت آنها علاوه بر اينکه به بيگاري کشانده ميشوند، دچار عسر و حرج شده و اين نقص و اختلال به تدريج به عمران مملکت آسيب خواهد رساند. (41) تعرض به جان، مال و شرافت مردم در حکومت مطلقه به فساد ميانجامد و مقدمات فروپاشي دولت را مهيا ميسازد. اين ظلم و ستم گاهي به گروهي خاص محدود ميشود، اما در بعضي اوقات عامه مردم را در بر ميگيرد که نمونه بارز آن مالياتي است که حکومت معين ميکند. بزرگترين و شديدترين اين ستمها آميختن مواد زايد و ناخالص در سکههاي طلا و نقره ميباشد که اساس معاملات در بازار را تشکيل ميدهند. (42) حاکمان مطلق از
اين طريق و همچنين از راه دست بردن در مسکوکات و صرافي آنها، به سودهاي کلان و تجارت بزرگي ميرسند و کساني را که بخواهند از اين طريق به ثروت برسند و با آنها رقابت کنند به شدت مجازات ميکنند.
اين امر يکي از بزرگترين دلايل ضعف عمران و فروپاشي دولتهاي اسلامي بوده است، به ويژه اگر با دولتهاي غربي رابطه تجاري داشته باشند؛ زيرا دولتهاي غربي براي سکههاي خود اعتبار خاصي قائل بودند (43) و آنها با اين کار، سبب ايجاد اختلال در بسياري از مشاغل شدند. با توجه به اين موارد ميتوان گفت که حکومت مطلقه مهمترين علت نقص در عمران و فروپاشي دولتهاست. (44) افزايش باديهنشينان و چادرنشينان در حکومتهاي مطلقه از پديدههاي معمول است، زيرا اين مردمان ترجيح ميدهند به دور و فارغ از ستم حاکمان ظالم، در خارج از شهر سکونت داشته باشند. اين اقدام سبب پيشرفت عمران نميشود زيرا که آنها خود را در حاشيه امنيت نميبينند و هميشه در حال گريز از مرکز ميباشند. (45) بنابراين ابن ابي الضياف معتقد است حکومت مطلقه سبب نقص و از بين بردن بعضي از کمالات انساني مانند شجاعت، دفاع از مروت، عشق به وطن و غيره ميشود. به اعتقاد ابي الضياف بعضي از مسلمانان در اين حکومتها به بردگان حاکم تبديل شدند و غير از درهم و دينار چيز ديگري نميشناختند. آنها خود را خوار و حقير کردند و از عشق به وطن و اخلاق آزادگان فاصله گرفتند. اين امر يکي از مهمترين دلايل ضعف و شکست ممالک اسلامي بوده است. (46)
حکومتهاي مطلقه و پايداري آنها
1. در سرزمين پارسها: مردم پارسي فقط پادشاهي کسي را ميپذيرند که از خانواده پادشاهي بوده و اهل فضل و بخشش، دين و ادب، شجاعت و جوانمردي باشد. به اعتقاد آنها پادشاه بايد عادل و عدالتگستر بوده و نبايد تاجر باشد، زيرا در اين صورت به گراني کالاها راضي ميشود. همچنين وي نبايد از بردگان استمداد کند زيرا آنها او را به خير و مصلحت رهنمون نميکنند. بنده تا هنگامي که اسير مالک خود است از سطوت و سيطره حاکم خود هراسان است و فقط براساس رأي سرور خود عمل ميکند، بنابراين نميتواند او را به خير و پيشرفت راهنمايي کند. (47)2. در مغرب عربي: ابن ابي الضياف معتقد است که حکومت مطلقه در بسياري از ممالک اسلامي از بين رفته است. بقاياي اين نوع حکومت تنها در مغربزمين (فاسي و مراکش) و در سلطنت علويها وجود دارد. سلطان در اين حکومت با استفاده از اجتهاد خود در امور سياسي کشور حکومت ميراند و در امور قضايي نيز اظهارنظر ميکند. وي در يکي از روزهاي هفته در محلي به نام «المشور» حاضر ميشود و دانشمندان و مستشاران وي نيز در همانجا گردهم ميآيند تا به سلطان مشورت بدهند. اما مواردي مانند قصاص و حدود به حکم قضاوت بستگي دارد، مشاوران نيز در اين امر آنها را ياري ميرسانند و در نهايت نظر سلطان بر همه ارجح است. (48)
بيعت نيز در اين نوع حکومت برمبناي خلافت شرعي است، بدينگونه که در هنگام انتخاب سلطان اهل حل و عقد که شامل علما، اشراف، فرماندهان ارتش و اعيان ميشوند با فردي که معتمد و مورد قبول همگان باشد، ديدار ميکنند و بيعت خود را همراه با شروطي تقديم او ميکنند اين شروط ناظر بر مصلحت عام مملکت ميباشد. همه زير نامه را امضا ميکنند و سوگند ميخورند که از بيعت عدول نکنند. اين نامه نزد فرد مذکور ميماند. اگر سلطان وظايف خود را به درستي انجام ندهد، اهل حل و عقد بار ديگر با وي ديدار کرده و مواردي را متذکر ميشوند. اگر سلطان اشتباهات خود را قبول کرد آنها هم بر پيروي از او باقي ميمانند در غير اين صورت او را خلع ميکنند. (49) ابن ابي الضياف با استناد به نظريه ابن خلدون درباره عمر طبيعي دولتها، اعتقاد دارد که عمر حکومتهاي مطلقه به دليل از دست دادن عصبيت اوليه و دلمشغولي به رفاه و عافيت طلبي کوتاه است. اما دولت پارسيها و دولتهاي مسيحي غربي پايدارتر هستند؛ زيرا در اين دولتها حد و مرزي براي اختيارات پادشاه وجود دارد و به نوعي سياست عقلاني در اين دولتها اعمال ميشود. همچنين دولت عثماني نيز به خاطر رعايت اصول شريعت اسلامي و قوانين موضوعه از پايداري بيشتري برخوردار است. به طور کلي، ابي الضياف معتقد است هر دولتي که عدل را پيشه کند، عمر ان دولت نيز طولانيتر خواهد بود. اما حکومتهاي مطلقه و ظالم عمر کوتاهي دارند زيرا ظلم و ستم با عقل و شرع منافات دارد و هر چيزي که با عقل و شرع منافات داشته باشد، پاينده نخواهد بود.
حکومت جمهوري
1. ويژگيها و شرايط
اين حکومت در کشورهاي غربي مانند آمريکا وجود دارد. در اين نوع از حکومت، مردم نمايندهاي را براي مدتي معين به منظور اداره امور سياسي کشور انتخاب ميکنند و هرگاه اين مدت به پايان رسد، شخص ديگري جانشين وي ميگردد که او نيز از جانب مردم انتخاب ميشود. در اين نوع حکومت، در صورتي که مردم از حکومت اظهار رضايت داشته باشند ممکن است از وي بخواهند که مدت حکومت خود را افزايش دهد. در حکومت جمهوري شخص حاکم ابهت و عظمت پادشاه را ندارد، بلکه او فردي عادي است که مردم او را براي اداره کشور انتخاب ميکنند تا هر طرح و برنامهاي را که مستشاران در مورد ان به اتفاق رسيدند، اجرا نمايد. در اين حکومت قوانيني وجود دارد که آنها را مانند دين و شريعت محترم ميشمارند و به آنها عمل ميکنند. (50)2. حکومت جمهوري و خلافت در اسلام
اين نوع حکومت براي عام و خاص نفع دنيوي به همراه دارد. خداوند نيز مردم را به شورا و مشورت دعوت کرده است. اما به اعتقاد ابي الضياف اين نوع حکومت براي امت اسلامي مناسب نيست زيرا در اسلام منصبب خلافت واجب و لازم است و مسلمانان در صورت نافرماني از خليفه دچار گناه ميشوند. همانگونه که در کتابهاي مذهبي نيز آمده است، احکام شرعي برپايه وجود خليفه شکل ميگيرند. به همين دليل است که صحابه در هنگام فوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي انتخاب خليفه خود دور هم جمع شدند. علما هم در کتابهاي خود وجوب خلافت پس از نبوت را به عنوان يکي از فروع دين به اثبات رساندهاند. اين امر به حدي اهميت دارد که گفته ميشود خداي متعال قبل از خلق بشر، خليفهاي براي آنها معين کرده است. (51)ابن ابي الضياف، حديثي از امام علي (عليه السلام) نقل ميکند که در آن گفته شده است:
«دو امر گرانقدر است که يکي از آنها فقط به طور انفرادي و ديگري تنها با مشارکت ديگران انجام ميگيرد، و اين دو حکومت و رأي هستند، در حالي که با مشارکت ديگران نميتوان حکومت کرد و حاکم بايد فقط يک نفر باشد، نميتوان به تنهايي و به طور انفرادي رأي داد و تصميم گرفت». (52)
در حکومت مطلقه، حاکمان به اين حديث و به ويژه کلمه انفرادي آن استناد کرده و آن را طوري تفسير ميکنند که به سود حکومت آنها باشد، اما مشارکت در رأي را فراموش کردند به طوري که غربيها فکر ميکنند که خودرأيي و استبداد رأي حاکم، در شريعت اسلامي آمده است. اگر مردم در تصميمات مشارکت داشته باشند، آن حکومت يک حکومت جمهوري است. غربيها پس از تصرف تونس به دست سليم خاني عثماني، اين کشور را به اشتباه جمهوري خواندند و دليل اين امر اين است که اعيان کشور در روزي خاصي دور هم جمع ميشوند و درباره امور کشور با هم مشورت ميکردند. از اين رو بعضي از فرانسويها در 1729 م از تونس به عنوان جمهوري ياد کردند در حالي که تونس يک کشور پادشاهي بود. (53)
حکومت مقيد به قانون ديني يا عقلانيت سياسي
1. ويژگيها و شرايط
به باور ابي الضياف، اين حکومت از حمايت مردمي برخوردار است و ريشه فساد در آن از بيخ و بن برکنده ميشود و مظلوم در آن به حق خويش ميرسد؛ زيرا عقل و شرع آن را مديريت ميکند. حاکم در اين حکومت به واسطه يک قانون معين بر کشور حکومت ميکند و نميتواند از اين قانون تخطي نمايد. در زمان بيعت، حاکم نسبت به التزام به قانون سوگند ياد ميکند و هرگاه وي عمداً از اين سر پيچي کند، بيعت از او سلب ميشود. اين نوع حکومت علاوه بر سرزمين پارسيها در سرزمينهاي غربي نيز وجود دارد. برخي اوقات مردم براي تحقق حکومتي قانوني به پاي ميخيزند و حتي جانفشاني ميکنند، همانگونه که در فرانسه رخ داد و اين به سبب روح آزاديخواهي مردمان آن ديار است که براي تحقق اين امر خطير از جان خود ميگذرند. (54) بيترديد تخريب ثمره ظلم و عمران و آباداني در نتيجه عدل محقق مييابد. غربيها نيز اين خط مشي را در پيش گرفتند. آنها از ظلم دوري کردند، به مستمندان و فقيران ياري رساندند و در برابر ظلم و ستم سکوت را جايز ندانسته و در مقابل آن مبارزه کردند تا اينکه به آزادي و عدالت دست يافتند. آزادي و عدالت در جامعه غربي از پايگاه مستحکمي برخوردار است به طوري که حتي جوانان هم براي اين امور احترام زيادي قائلند. با اين حال آنها به دستورات ديني نيز توجه خاصي نشان ميدهند. (55)2. وظايف مردم
ابن ابي الضياف معتقد است، مردم بايد براساس قانون شرعي و سياسي از حاکم خود اطاعت کنند، حقوق او را رعايت نمايند، او را دوست بدارند و تکريم کنند، و در مقابل مخالفان از او دفاع نمايند. آنها هميشه بايد براي حاکم خود دعا کنند و او را پند و اندرز دهند و با او مشورت کنند. در اين نوع حکومتها، بدليل اوضاع اقاليم مختلف و آداب و رسوم آنها در اجراي قانون ممکن است اختلافاتي به وجود آيد. در اينجا بايد محور اصلي اجراي قوانين عادلانه باشد. حضور حاکم در اينگونه مواقع ضروري است و قانون وسيلهاي در اختيار او براي اجراي عدالت است. (56) قوانين در اين حکومت ميتواند برآمده از نص باشد و يا اعتبار آن از جانب شريعت اثبات شده باشد. همچنين ميتواند از سياست شرعي استخراج شده باشد که در شريعت و نصي وجود نداشته باشد. اما اين روش نزديکترين راه به مصالح مردم و اجتناب از فساد است. زماني که مصلحتي تشخيص داده شد که با نص مغايرت نداشته باشد و با احکام شرعي مغايرتي نداشته باشد، ميتوان آن را معتبر دانست، زيرا هدف اصلي در اجراي احکام شريعت آنست که مردم به سر منزل مقصود برسند. (57)3. قانونمداري و توسعه
ابن ابي الضياف با الگو دادن زندگي غربيها اين نکته را متذکر ميشود که عمران در سرزمينهاي آنان به اوج خود رسيده است. آنها با کار تدريجي و نظامند به اين درجه رسيدهاند. به واسطه آن، قانون امنيت در سرزمينهايشان مستقر گرديد و با جديت تمام مشغول تلاش و کسب و کار شدند و با پشتکار و اميد ثروت خود را افزايش دادند. نياز سبب شد که آنها دست به نوآوري بزنند و بدين ترتيب کارخانههاي نساجي و ريسندگي و توليد آهن را تأسيس نمودند و با کار و تلاش زياد محصول آنها زياد گشت، بنابراين به بازار خريد و فروش خارجي نياز پيدا کردند. به همين دليل به گسترش راههاي زميني و دريايي روي آوردند، و با پيشرفت بيشتر راه آهن را تاسيس کردند و با اختراع ماشين بخار، سرزمينهاي آنها مانند يک کشور واحد شد. مهمترين عامل موفقيت آنها کار تدريجي است که اسباب تمدن و عمران را براي آنها فراهم نمود. (58)4. قانون در حکومت اسلامي
ابن ابي الضياف معتقد است قانون در حکومت اسلامي، قرآن کريم و سخنان رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و پس از اين دو، اجتهاد علماي دين در کتاب و سنت قرار دارد. علماي دين وظيفه دارند در همه امور، وظايف مکلفين را به ويژه در مسئله حکومت که براي جامعه انساني امري ضروري به شمار ميآيد مشخص نمايند. البته آنها مسئله حکومت را در چارچوب يک قانون و يک روش مشخص در نظر دارند که شرايط حاکم مانند عدل، امانت، مصلحتگرايي، مشورت با ديگران، انقياد در برابر دستورات الهي و توجه به امر به معروف و نهي از منکر در آن ذکر شده است که در صورت عدول از اين شرايط بايد از مقام خود خلع شود. (59)جمعبندي
ابن ابي الضياف با درک اين واقعيت که بشر موجودي اجتماعي و مدني بالطبع بوده که تنها با تشکيل اجتماع و حکومت ميتواند به تأمين خواستههاي ضروري خود نائل شود، معتقد است هيچ اجتماعي بدون داشتن حکومت قابل تصور نيست؛ زيرا انسان به واسطه برخورداري از نيروي غضب و اميال نفساني، مانع کاميابي ديگران خواهد شد؛ منازعه، قتل و خونريزي و فساد سراسر زمين را در بر خواهد گرفت. بنابراين وجود حاکم در برقراري امنيت و عدالت امري ضروري و اجتنابناپذير است.وي در ادامه با طرح انواع مختلف حکومت، ويژگيها و مشخصههاي بارز هر کدام از آنها را متذکر ميشود. به اعتقاد وي حکومت مطلقه اگرچه مردم را به سوي هدفي مشخص هدايت ميکند، اما در بسياري موارد حاکمان در اين نوع حکومت با پيروي از اميال نفساني و استبداد رأي در تصميمگيريها، جامعه را به تباهي کشاندهاند. ابن ابي الضياف معتقد است که از جمله مشخصههاي فساد و تباهي در اين نوع حکومت عبارتند از: انقياد و سرسپردگي مردم در برابر حاکمان، سوء استفاده حکومت از دين، بيتوجهي به مسئله عدل و عدالت گستري در جامعه، تزوير و نفاق در ارشاد مردم، فساد و دخل و تصرف حاکمان در جان و مال مردم، استبداد رأي آنها و ظلم و ستم و اختلال در عمران و سازندگي جامعه. وي در ادامه، ميزان پايداري و عمر اين حکومتها را در مناطق مختلف از جمله در سرزمين پارسيها و در مغرب عربي مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهد و اينگونه اظهار ميدارد که از آنجا که ظلم و ستم با عقل و شرع منافات دارد، نتيجه ميگيرد که عمر چنين حکومتهايي کوتاه است و هر دولتي که عدل را پيشه کند، عمر آن دولت نيز طولانيتر خواهد بود. وي درباره حکومت جمهوري معتقد است در اين نوع از حکومت، مردم نمايندهاي را براي مدتي معين به منظور اداره امور سياسي جامعه انتخاب ميکنند. تصميمگيريها در اين حکومت با مشارکت مردم انجام ميشود که در نهايت عموم مردم از نتايج آن برخوردار ميشوند، اما از آنجا که در اسلام، منصب خلافت واجب و الزامي است و مسلمانان در صورت نافرماني از خليفه دچار گناه ميشوند و احکام شرعي نيز برپايه وجود خليفه شکل ميگيرد، بنابراين حکومتي ميتواند مصالح عمومي جامعه اسلامي را تأمين نمايد که مقيد به قانون ديني باشد.
پينوشتها:
1- عضو هيئت علمي بنياد دايرةالمعارف اسلامي.
2- احمد ابن ابي الضياف، اتحاف اهل الزمان باخبار ملوک تونس و عهد الامان، تونس، 1999 م، مقدمه، ص 9، الصادق الزمرلي ، اعلام تونسيون، تقديم و تعريب: حمادي الساحلي، بيروت، 1986 م، ص 71، حسن حسني عبدالوهاب، خلاصة تاريخ تونس، تونس، 2001 م، ص 147؛ خيرالدين زرکلي، الاعلام، بيروت: دار العلم للملايين، 1984 م، ج 1، ص 138؛ قس: محمد محفوظ، تراجم المؤلفين التونسيين، بيروت : دار الغرب الاسلامي، 1984 م، ج 3، ص 264؛ رياضي المرزوقي، «احمد بن ابي الضياف»، دائرة المعارف التونسية، تونس، 1990 م، ج 1، ص 12؛ من اعمال احمد عبدالسلام، تونس، 2003 م، ص 292؛ احمد عبدالسلام، المورخون التونسيون في القرون 17 و 18 و 19 م، احمد عبدالسلام و عبدالرزاق الحليوي، تونس، 1993، صص 384-383 که اختلاف در مورد تاريخ تولد وي را بيان کرده است؛ احمد عبدالسلام، «تعليق علي اقدام ترجمة لابن ابي الضياف»؛ مجلة حوليات الجامعة التونسية تونس، 1969 م، ش 6، صص 59-57؛ محمد النيفر، عنوان الاريب، بيروت، 1996 م، ج 2، ص 923.
3- محمد محفوظ، همان؛ من اعمال احمد عبدالسلام، همان؛ رياض المرزوقي، همان؛ احمد بن ابي الضياف، همان؛ الصادق الزمرلي، همان؛ خيرالدين زرکلي، همان؛ محمد النيفر، همان؛ حسن حسني عبد الوهاب، همان.
4- رياضي المرزوقي، همان؛ من اعمال احمد عبدالسلام، همان؛ محمد سنوسي، «ذيل اقدم ترجمة لابن أبي الضياف»، مجله حوليات الجامعة التونسية، تونس، 1986 م، ش 5، ص 114.
5- محمد سنوسي، همان، ش 5، صص 115-114؛ الصادق الزمرلي، پيشين، ص 71.
6- رياضي المرزوقي، پيشين، صص 13-12؛ محمد محفوظ، پيشين، ج 3، ص 264؛ الصادق الزمرلي، همان؛ محمد سنوسي، همان، ص 115؛ حسن حسني عبدالوهاب، پيشين، ص 147.
7- محمد محفوظ، همان؛ احمد عبدالسلام، المورخون، پيشين، ص 391.
8- من اعمال عبد السلام، پيشين، ص 292؛ محمد محفوظ، همان؛ رياض المرزوقي، پيشين، ج 1، ص 13؛ احمد عبدالسلام، همان، ص 392؛ الصادق الزمرلي، پيشين، ص 72؛ محمد السنوسي، پيشين، ش 5، ص 116، خيرالدين زرکلي، پيشين، ج 1، ص 138؛ محمد النيفر، پيشين، ج 2، ص 923؛ ارنولد قرين، العلماء التونسيون (1873-1915)، حفناوي عمايرية و اسماء معلي، تونس: دار سحنون / بيت الحکمة، 1995 م، ص 140.
9- محمد محفوظ، همان؛ من اعمال عبدالسلام ، همان، ص 293؛ الصادق الزمرلي، همان، ص 73.
10- احمد عبدالسلام، المورخون، پيشين، صص 395-394؛ محمد محفوظ؛ همان، ج 3، ص 265؛ الصادق الزمرلي، همان.
11- من اعمال احمد عبدالسلام، پيشين، ص 293؛ محمد محفوظ، همان؛ الصادق الزمرلي، همان، ص 74؛ الرحلة بين الشرق و الغرب، هماهنگ کننده: محمد حمام، رباط: کلية الاداب والعلوم الانسانية، 2003 م، صص 145-144.
12- محمد محفوظ، همان؛ من اعمال احمد عبدالسلام، همان؛ الصادق الزمرلي، همان؛ الطاهر المناعي، المثقفون التونسيون و الحضارة الغربية في ما بين الحربين العالميتين (1919-1939)، سوسه - تونس، 2001 م، ص 51؛ محمد النفير، پيشين، ج 2، ص 924؛ حسن حسني عبدالوهاب، پيشين، ص 147؛ محمد بن محمد مخلوف، شجرة النور الزکية في طبقات المالکية، بيروت: المکتبة السلفية، 1349 ق، ص 394.
13- من اعمال احمد عبدالسلام، همان؛ محمد بيرم الخامس، صفوة الاعتبار بمستودع الاحصار و الأقطار، تونس: حوليات الجامعة التونسية، 1999 م، ج 2، ص 444.
14- محمد محفوظ، پيشين، ج 3، ص 265؛ محمد النيفر، پيشين، ج 2، ص 924.
15- من اعمال احمد عبدالسلام، پيشين، ص 294.
16- احمد عبدالسلام، المورخون، پيشين، ص 406؛ من اعمال احمد عبدالسلام، همان؛ الصادق الزمرلي، پيشين، ص 75؛ محمد السنوسي، پيشين، ش 5، ص 117.
17- احمد عبدالسلام، همان، ص 407؛ من اعمال احمد عبدالسلام، همان؛ محمد بيرم الخامس، پيشين، ج 2، ص 465.
18- من اعمال احمد عبدالسلام، همان، ص 295؛ احمد عبد السلام، همان، صص 408-407.
19- محمد محفوظ، پيشين، ج 3؛ احمد عبدالسلام، همان، ص 408؛ من اعمال احمد عبدالسلام، همان؛ الصادق الزمرلي، پيشين، ص 75؛ محمد السنوسي، پيشين، ش 5، ص 118، خيرالدين زرکلي، پيشين، ج 1، ص 138.
20- محمد محفوظ، همان، ج 3، ص 264؛ من اعمال احمد عبدالسلام، همان: احمد عبد السلام، همان؛ اسماعيل باشا البغدادي، هداية العارفين، بيروت: دار الکتب العلمية، 1982 م، ج 1، ص 190؛ اسماعيل باشا البغدادي، ايضاح المکنون، اسطنبول، 1945 م، ج 1، ص 16؛ محمد النيفر، پيشين، ج 2، ص 925، محمد بن الخوجة، صفحات مر تاريخ تونس، تقديم و تحقيق: حمادي الساحلي و الجيلاني بن الحاج يحيي، بيروت: دار الغرب السلامي، 1986 م، صص 435-434.
21- ابن ابي الضياف، پيشين، مقدمه، ص 3؛ الزمرلي، پيشين، صص 77-72.
22- براي اطلاع کامل از اين اثر جاويدان ابن ابي الضياف ر. ک.، من اعمال احمد عبدالسلام، پيشين، صص 300- 298؛ احمد عبدالسلام، المورخون، پيشين، صص 424 - 410؛ اسماعيلي باشا البغدادي، هداية العارفين، پيشين، ج 1، ص 190؛ محمدرضا کحاله، معجم المؤمنين، بيروت: دار احياء التراث، 1984 م، ج 1، ص 255؛ محمد محفوظ، پيشين، ج 3، ص 268-267؛ جان فونتان، فهرس تاريخي للمؤلفات التونسية،هادي صمود، تونس، 1986 م، ص 120؛ دايرة المعارف اسلام، ليدن (هلند)، چاپ دوم، ذيل واژه؛ الزمرلي، پيشين، صص 77-72؛ ابن ابي الضياف، پيشين، مقدمه، ص 3.
23- المنصف الشنوفى، «رسالة احمد ابن ابى الضياف فى المرأة (مخطوط)، مجلة حوليات الجامعة التونسية، شماره 5، تونس، 1968 م، ص 50؛ من اعمال احمد عبدالسلام، پيشين، ص 296؛ رياض المرزوقي، «من شعر ابن ابي الضياف»، مجلة حوليات الجامعة التونسية، شمارهي 13، تونس، 1976 م، صص 224-211 که مجموعهي اشعارش نقل شده است؛ محمد النيفر، پيشين، ج 2، ص 925.
24- المنصف الشنوفي، همان، ش 5، صص 50-49؛ ابن ابي الضياف، مقالهي «اني ممن ايري الاجتهاد لا ينقطع»، تحقيق: الطيب العنابي، مجله حوليات الجامعة التونسية، شماره 4، تونس، 1967م، صص 159-153؛ من اعمال احمد عبدالسلام، همان؛ محمد محفوظ، پيشين، ج 2، ص 268.
25- ابن ابي الضياف، تمة لاتحاف اهل الزمان، تحقيق: محمد الصالح مزالي، تونس، 1969 م، صص 5-91 که مجموعه نامههاي ابن الضياف خطاب به خيرالدين تونسي است؛ من اعمال احمد عبدالسلام، همان، صص 298-297؛ جان فونتان، پيشين، ص 120؛ رياض المرزوقي، «احمد بن ابي الضياف»، پيشين، ص 13.
26- المنصف الشنوفي، پيشين، ش 5، صص 118-49 که متن کامل درج شده است؛ محمد محفوظ، پيشين، ج 3، ص 268؛ جان فونتان، همان.
27- ابن ابي الضياف، اتحاف اهل الزمان، پيشين، ج 1، ص 7.
28- همان، ج 1، ص 8.
29- همان، ج 1، صص 9-7.
30- حاکم مستبد و خونخوار مصر که در 411 ق به قتل رسيد.
31- ابن ابي الضياف، اتحاف اهل الزمان، پيشين، ج 1، ص 11.
32- همان، ج 1، صص 12-11.
33- يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم ؛ نساء (5): 59.
34- سيکون عليکم آمراء يعسفون و ما يعلم الله بهم اکثر، فان احسنوافلهم الاجر و عليکم الشکر، وان آساء واقعليهم الوزر و عليکم الصبر، الا اذا أمروا بکفر و معصيه فلا طاعه لمخلوق في معصيه الخالق.
35- ابن ابي الضياف، اتحاف اهل الزمان، پيشين، ج 1، صص 13-12.
36- اني جاعلک للناس اماما، قال: و من ذريتي؟ قال: لا ينال عهدي الظالمين؛ بقره (2): 124؛ ابن ابي الضياف، همان، ص 14.
37- ابن ابي الضياف، همان، ص 19.
38- همان، ص 20.
39- همان، ص 21.
40- همان، صص 22-21؛ احمد جدي، «الاشکاليه الاقتصاديه في الفکر العربي الحديث، مثال احمد بن ابي الضياف و خيرالدين التونسي»، المجله المستقبل العربي، السنه الثانيه عشره، العدد مثه و سته و تسعون، حزيران (يونيو)، بيروت: 1995 م، صص 99-93.
41- ابن ابي الضياف، همان، ص 22؛ الطاهر المناعي، المثقفون التونسيون و الحضاره الغربيه في ما بين الحربين العالميتين(1919-1939)، سوسه - تونس، 2001 م، ص 42.
42- ابن ابي الضياف، همان، ص 23.
43- همان، ص 24.
44- همان، ص 25.
45- همان.
46- همان، صر 26.
47- همان، صص 29- 28.
48- همان، صص 31-30.
49- همان، ص 31.
50- همان، ص 37.
51- همان.
52- امران جليلان لاي صلح احد هما الا بالتفرد و لايصلح الاخر بالمشارکه، و هما الملک و الراي؛ فکمالا يستقيم الملک بالشر که لايستقيم الراي بالانفراد. همان، صص 39-38.
53- همان، ص 39.
54- همان، ص 43.
55- همان، ص 44.
56- همان، صص 59-58.
57- همان، ص 59.
58- همان، صص 73-72.
59- همان، صص 46-45.
ابن ابي الضياف، «اني ممن يري الاجتهاد لاين قطع»، تحقيق: الطيب العنابى، مجلة حوليات الجامعة التونسية، تونس: 1967 م.
ابن ابي الضياف، احمد، اتحاف اهل الزمان باخبار ملوک تونس و عهد الامان، تونس: 1999 م.
ابن ابي الضياف، تتمة لاتحاف اهل الزمان، تحقيق: محمد الصالح مزالي، تونس، 1969 م.
البغدادي، اسماعيل باشا، ايضاح المکنون، اسطنبول، 1945 م.
البغدادي، اسماعيل باشا، هداية العارفين، بيروت: دار الکتب العلمية، 1982 م.
جدي، احمد، «الاشکاليه الاقتصاديه في الفکر العربي الحديث، مثال احمد بن ابي الضياف و خيرالدين التونسي»، مجلة المستقبل العربي، السنه الثانيه عشره، العدد مئه و سته و تسعون، حزيران (يونيو)، بيروت، 1995 م.
الخامس، محمد بيرم، صفوة الاعتبار بمستودع الاحصار و الأقطار، تونس: حوليات الجامعة التونسية، 1999 م.
دايرة المعارف اسلام، ليدن (هلند)، چاپ دوم.
الرحلة بين الشرق و الغرب، هماهنگ کننده: محمد حمام، رباط: کلية الآداب والعلوم الانسانية، 2003 م.
زرکلي، خيرالدين، الاعلام، بيروت : دار العلم للملائين، 1984 م.
الزمرلي، الصادق، اعلام تونسيون، تقديم و تعريب: حمادي الساحلي، بيروت، 1986 م.
سنوسي، محمد، «ذيل اقدام ترجمة لابن ابي الضياف»، مجله حوليات الجامعة التونسية، تونسي، 1968 م.
الشنوفى، المنصف، لارسالة احمد بن أبى الضياف فى المرأة (مخطوط)، مجلة حوليات الجامعة التونسية، تونس، 1968 م.
عبدالسلام، احمد، (تعليق على اقدم ترجمة لابن ابى الضياف)، مجلة حوليات الجامعة التونسية، تونس: 1969 م.
عبدالسلام، احمد، المورخون التونسيون في القرون 17 و 18 و 19 م، احمد عبدالسلام و عبدالرزاق الحليوي، تونسي، 1993 م.
عبدالوهاب، حسن حسني، خلاصة تاريخ تونس، تونس، 2001 م.
فونتان، جان، فهرس تاريخي للمؤلفات التونسية،هادي صمود، تونس، 1986 م.
قرين، آرنولد، العلماء التونسيون (1873-1915)، حفناوي عمايريه و اسماء معلي، تونس: دار سحنون/ بيت الحکمة، 1995 م.
کحالة، محمدرضا، معجم المؤلفين، بيروت : دار احياء التراث، 1984 م.
محفوظ، محمد، تراجم المؤلفين التونسيين، بيروت : دار الغرب الاسلامي، 1984 م.
محمد بن الخوجه، صفحات من تاريخ تونس، تقديم و تحقيق: حمادي الساحلي و الجيلاني بن الحاج يحيي، بيروت : دار الغرب السلامي، 1986 م.
مخلوف، محمد بن محمد، شجرة النور الزکية في طبقات المالکية، بيروت: المکتبة السلفية، 1349 ق.
المرزوقي، رياض، «احمد بن ابي الضياف» دائرة المعارف التونسية، تونس، 1990 م.
المرزوقي، رياض، «من شعر ابن ابي الضياف»، مجلة حوليات الجامعة التونسية، تونس، 1976 م.
من اعمال احمد عبدالسلام، تونس، 2003 م.
المناعي، الطاهر، المثقفون التونسيون و الحضارة الغربية في ما بين الحربين العالميتين (1919-1939)، سوسه – تونس، 2001 م.
نفير، محمد، عنوان الاريب عّما نشأ بالمملکة التونسية من عالم اديب، بيروت، 1996 م.
منبع مقاله :
عليخاني، علي اکبر؛ (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد هشتم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}